در این راستا اسناد دقیقی از ساخت ساعت گارمین d2 کاخ پرپینیان به سفارش پیتر چهارم آراگون در سال 1356 به دست ما رسیده است.
در ابتدا زمان با نواختن یک زنگ مشخص می شد، بعداً برخی از “نمایشگاه ها” (از این رو نام فرانسوی “montre” برای ساعت مچی) برای نشان دادن زمان در معرض دید نصب شد.
علاوه بر این، نرخ آنقدر ناپایدار بود که نیاز به تعدیل روزانه داشت و اغلب ساعت ساز پس از آن برای مدت نامعلومی «فرماندار» یا «ناظم» آن می شد. برعکس، پیچیدگی مکانیکی به حدی بود که می توانست حرکت سیارات، خورشید و ماه را بازتولید کند.
اوج این مهارت احتمالاً در سال 1350 توسط جیووانی و جاکوپو دودونی با ساختن آستراریوم واقع در کتابخانه قلعه ویسکونتی در پاویا که بعدها در اوایل قرن شانزدهم تخریب شد، به اوج رسید. آستراریوم حرکات پنج سیاره، خورشید، ماه و یک تقویم همیشگی را فراهم می کرد.
بنابراین، ساخت ساعت، حتی در سطوح نه چندان بالا، دانش مواد و تکنیک های ساخت، اما بالاتر از همه دانش نجومی و ریاضی را به همراه داشت.
به دنبال این تحولات، مردان فرهنگ قرون وسطی، که به طور خاص با مکانیک سر و کار نداشتند، به جز برادران دوندی فوق الذکر، که برونلسکی نیز از ساعت ساخته شده برای برج Palazzo dei می شناسیم، علاقه خاصی به ساعت نشان دادند. ویکاری دی اسکارپریا در سال 1445، دلا ولپایاس [3] یا دو ریاضیدان هرلین و داسیپودیوس که بر روی ساعت کلیسای جامع استراسبورگ کار می کردند.
بعدها روشنفکران دیگری مانند لودویکو ویوز، معلم دربار انگلیسی، دوست اراسموس و توماس مور که درDe tradendis disciplinis (1531)، صراحتاً دانشمندان اروپایی را به توجه جدی به مشکلات فنی مربوط به ساخت ماشینها تشویق کرد.
یک نیاز مشابه در De corporibus human fabrica اثر Andrea Vesalio در سال 1543 در مورد فعالیت های دستی پزشکان یافت می شود.
Rabelais در Vie très horririfique du grand Gargantua (1534)، از جمله عناصر ضروری برای آموزش کامل، مطالعه کار صنعتگران را نشان می دهد و ساعت سازان را به صراحت نام می برد.